نوحه های حاج صادق آهنگران

دانلود روضه ی حضرت قاسم - چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

السلام علیک یا اباعبدالله

السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک

علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل والنهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم

السلام علی الحسین

و علی علی بن الحسین

و علی اولاد الحسین

و علی اصحاب الحسین

 

متاب امشب ای مه که این بزمگاه

ندارد دگر احتیاجی به ماه

شب یازدهم مجسم کنید امشب


ز هر سوی مه پاره ای تابناک

درخشد چو خورشید بر روی خاک


به هر گوشه شمعی بر افروخته
ز هر شعله پروانه‏ها سوخته

 

خانواده ی شهدای اهواز همسران شهدا مادران شهدا فرزندان شهدا امشب بر شما مهمان رسیده. از راه دوری هم اومدن. خانواده ی شهدای گنبد اینجا حضور دارن. قدم شما بر بالای دیدگان ما ای چراغ های این ملت.

امشب با خانواده ی شهدای این شهر هم ناله بشید برای اباعبدالله. از همه ی شما این شهر التماس دعا داره

به هر گوشه شمعی بر افروخته

صحرای کربلا رو میگه. وقتی که اجساد عزیزان اباعبدالله بر روی زمین همانند ستاره می درخشن


همه جرعه ‏نوشان بزم الست
تهی کرده پیمانه افتاده مست


به پایان رسانیده پیمان خویش
همه چشم پوشیده از جان خویش

شبهای عاشورای کربلای ایران رو به یاد بیارین.وقتی که برادران رزمنده یک ساعت دو ساعت قبل از عملیات دست در گردن همدیگر میندازن.گریه می کنند اشک می ریزند وقت جدایی رسیده برادر.عازم سفر هستیم خداحافظی با تو می کنم شب آخره می خوام به کاروان اباعبدالله بپیوندم

خداحافظ برادرم.جای شما خالیست ای شهدا در این مراسم عزاداری کنار مادرانتون بنشینید کنار دوستانتون بنشینید


نه تنها از جان بلکه از هر چه هست
بجز دوست  یکباره شستند دست


دگر تا جهانست بزمی چنین
نبیند به خود آسمان و زمین


متاب امشب این‏گونه ای نور ماه
بر این جسم مجروح و عریان حسین


فلک شمع خود را تو خاموش کن
جهان را در این غم سیه‏پوش کن


بپوشان تو امشب رخ ماه را
مگر ساربان گم کند راه را

 

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

ز حسین سرور دین بگرفت اذن میدان

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

پی دیدار مادر به حرم شد شتابان

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

به بر مادر آمد دل او شاد  و خندان

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

که عمو داده رخصت به فدایش کنم جان

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

بنما شیر خود را تو به حق پیمبر

ز دل و جان حلالم ز ره مهر مادر

پی دیدار آخر تو مرا گیر و در بر

من محزون یتیمم دل زارم مرنجان

 

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

که ز منظور قاسم به کدام مضطر آگاه

به سر و پای طفلش نظر افکند  و ناگاه

بگرفتش در آغوش ز جگر برکشید آه

که ایا نور چشمان جگرم را مسوزان

 

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

تو مرا جای بابت به جهان یادگاری

که کند بعد مرگت به من از مهر یاری

گل نورسته ی من به خدا می سپاری

نتوان دل بریدن ز تو ای مهر رخشان

 

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

گل باغ حسن گفته ایا مام زارم

تو و اهل حرم را به خدا می سپارم

سوی میدان روانم به حسین جان نثارم

بشد آن شیر جنگی ز حرم سوی میدان

 

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

چو به عزم شهادت سوی میدان روان شد

ز حرم بانگ ماتم به سوی آسمان شد

به خروش عمه ها در عقبش سر زنان شد

شده از این مصیبت دل زینب پریشان

 

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

چه جوانی رشید و چه گلی نو رسیده

که چنین نونهالی به جهان کس ندیده

به ره عمویش دست ز سر و رجان کشیده

گل گلزار زهرا نوه ی شیر یزدان

 

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

همه آلات جنگی به بر و یال و پیکر

زره و خود و مقبر سپر و تیغ و خنجر

چو هژیر ژیان شد بر زین تکاور

به یکی دست نیزه به دگر تیغ بران

 

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

چو یکی شیر غران به سر زین نشسته

کمر جنگ اعدا به میان تن بسته

بسی از دشمنان را سر و پیکر شکسته

به نبرد اندر آمد چو علی نور ایمان

 

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

چو بسی سر ز تیغش ز بدنها جدا شد

ز نبردش هراسان جگر اشقیا شد

که ز بیمش  غریو از همه اعدا به پا شد

سپه شام و کوفه ز بر او  گریزان

 

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

ولی آن تشنه لب را عطش از حد فزون شد

ز دم تیر و  شمشیر بدنش غرق خون شد

کنم افغان از آن دم که ز زین واژگون شد

بدن اطهر او ز جفا تیر باران

 

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

ز جگر ناله بر زد برس عمو به دادم

نظری کن عمو جان که ز پا اوفتادم

به ره دین اسلام سر و جان را بدادم

شده نرم استخوانم ز دم نعل اسبان

 

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

به سر نعش قاسم ولی حق روان شد

به سر و سینه می زد ز غمش در فغان شد

که عزیز برادر گل رویت خزان شد

بگرفتش در آغوش ز وفا دیده گریان

 

چه شد از ابر خیمه رخ قاسم نمایان

 

به سر نعش قاسم ولی حق روان شد

به سر و سینه می زد ز غمش در فغان شد

که عزیز برادر گل رویت خزان شد

 

الله یا الله به حق روح الله

الله یا الله به حق روح الله

 

 

الله یا الله به حق روح الله

الله یا الله به حق روح الله

 

الله یا الله به حق روح الله

الله یا الله به حق روح الله

 

فتح و ظفر کن نصیب جندالله

الله یا الله به حق روح الله

 

الله یا الله به حق روح الله

الله یا الله به حق روح الله

 

فتح و ظفر کن نصیب جندالله

الله یا الله به حق روح الله

الله یا الله به حق روح الله

الله یا الله به حق روح الله

 

فتح و ظفر کن نصیب جندالله

الله یا الله به حق روح الله

 

ندای هل من ناصر حسینی

لبیک یا خمینی

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد

نقل شده هنگامی که قاسم بن الحسن تنها یادگار امام حسن عزم میدان نمود.عمویش اباعبدالله او رو مشاهده کرد که با شور و عشقی عازم میدان شده اومد جلو.قاسم جان تنها یادگار برادر کجا می روی؟ برادرم تو رو به دست من سپرده قاسم جان.مانع شد قاسم به میدان جنگ بره.قاسم بن الحسن با اون سن کم خود رو روی دست و پای عمو انداخت.حسین جان حسین جان عمو جان.

خواهش می کرد التماس می کرد اصرار می کرد اجازه ی میدان بده.اباعبدالله با این همه اصرار که مواجه شد قاسم مرگ در پیش تو چگونه است.مرگ از عسل نزد من شیرین تر است حسین جان قاسم های زیادی هم در این جمع حاضر هستن.بچه های سیزده ساله ای هم در این جمع حاضر هستن هنوز صورت ها مو در نیاورده  تقاضای شهادت می کنن از خدا.

پیش مادر میرن اصرار می کنن مادر اجازه بده به جبهه برم.مادر اجازه می ده پیش پدر میرن بابا مادرم اجازه داده تو هم اجازه بده .اگر پدر اجازه نده با خواهش زیاد با تمنای زیاد او رو راضی می کنن. بابا جان مادر جان خداحافظ می خوام راه قاسمو ادامه بدم.

حسین جان اگر بیایی از این بسیجی های کوچک سوال کنی مرگ در پیش شما چگونه است همون جواب قاسم رو می دن حسین جان.

 مجسم کنید شهادت فهمیده رو این پسر کوچک سیزده ساله رو.

خیلی از این کودک ها خیلی از این بچه های کم سن.به جبهه رفتن در صفحه ی تلویزیون مشاهده کردید اون دو بچه رو.

اصرار زیادی می کنن می خوایم به جبهه بریم در جبهه پیش فرمانده میرن می خوایم در عملیات شرکت کنیم. شما سن هاتون کمه شما کوچک هستین نه

اجازه بده خواهش می کنم فرمانده می خوام خط مقدم برم.

در وصیت نامه هاشون می نویسن می خوام  حسین زمانو یاری کنم همچنان که زبانحال قاسم بود

تنها یادگار برادرم حسنی بیا به میدان نرو برادرم تو رو به دست من سپرده اصرار زیادی کرد اباعبدالله قبول کرد.

هنگامی که خواست به میدان بره اباعبدالله او رو در آغوش کشید او رو هم دست در گردن اباعبدالله انداخت آمده آنقدر گریه کردند آنقدر گریه کردند تا  هر دو بی هوش شدند ای پدر شهید یادت بیار اون  ساعتی رو که فرزندت دست در گردنت انداخت خداحافظ پدر جان من عازم جبهه هستم حلالم کن حلالم کن  آنقدر گریه کردند تا  بی هوش شدند وقتی به هوش آمدند خداحافظی کرد اذن میدان گرفت حرکت کرد.

عده ای از این کفار رو در هم کوبید کشتو به درک واصل کرد تا نفری آمد بر فرق مبارک قاسم شمشیر زد  نفری آمد بر فرق  قاسم زد صدا زد یا عماه از اسب به زمین افتاد آمده وقتی که حرکت می کرد به سوی جبهه این نعلین هایی که به پا کرده بود یکیشون بندهاشون بریده بود. لباس ها براش بلند بودند از بس که کوچک بود .امام حسین تا صدای یا عما  رو شنید همانند عقابی که از بالا به زمین فرود بیاد حمله کرد به دشمن.قاتل او رو دستهاشو جدا کرد.  قاتل او زیر سم اسبان به درک واصل شد حالا اونجا گرد و غبار میدان رو فرا گرفته همه ی سپاه و لشگر  سپاه و لشگر منتظرن تا گرد و غبار فرو بشینه ببینن حسین با قاسم چه میکنه  چه می گویه.

گرد و غبار فرو نشست میدان آرام شد.دیدند اباعبدالله بر روی جنازه ی قاسم نشسته. از بدن قاسم بن الحسن خون فوران میزنه نگاه کردن دیدن اونجوری که جان می کنه پاها رو به زمین می سایه

پاهای قاسم به زمین کشیده می شد.آخرین لحظات عمر مبارک خود رو سپری می کرد یا عما یا عما اباعبدالله فرمود برای حسین برای عموی تو خیلی دشواره از او تقاضایی بکنی و او اجابت نکنه یا اگر اجابت کنه چاره ای نداشته باشه کاری از دستش بر نیاد. خدا رحمت نکند قاتلان تو رو ای قاسم جان لحظه ای فرا رسید که دست برد حسین زیر بغل های قاسم رو گرفت دیگر قاسم جان داده بود زیر بغل های قاسم رو گرفت سینه اش رو به سینه چسبانید او رو به طرف خیمه ها می برد در روایت آمده او رو به طرف خیمه ها می برد در حالی که پاهایش بر زمین کشیده می شد نزدیک خیمه ها آورد نزدیک علی بن الحسین در کنار علی بن الحسین او رو قرار داد سوال می کردند کیست  قاسم بن الحسن قاسم الحسن همه بگید حسین حسین.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۱۶
ابوعمار حسین زاده

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.